قلم آغاز کند نام مرا
اشک لبریز کند جام مرا
جامم چو تهی باشد،سیراب نخواهم شد
گر جام شود لبریز،بیتاب نخواهم شد
می ریزم و می نوشم
می دوزم و می پوشم
می جوشم و می گندم
می نوشم و می خندم
من عاشق این حالم،من مست می نابم
گمنام نخواهم شد،پیوسته پی نامم
باید که چنین باشم،آبادترین ویران
آنگونه شوم آباد،ویرانه شود حیران
باید که شوم لبریز،لبریز تر از هر روز
باید که شوم سوزان،سوزنده تر از هر سوز
با عشق توانم زیست
در عشق رقیبم کیست ؟
تکتاز ره باریک
در عمق شب تاریک
من قاصد ژولیده از مملکت عشقم
من شاه پر احساسم،بر سلطنت عشقم
باید که شوم مجنون
آغشته شوم در خون
باید ره خود جویم
باید ره دل پویم
این راه مرا خواند
این جاده مرا خواهد
:: بازدید از این مطلب : 581
|
امتیاز مطلب : 128
|
تعداد امتیازدهندگان : 31
|
مجموع امتیاز : 31